آورده است چشم سیاهت یقین به من
هم آفرین به چشم تو هم آفرین به من
من ناگزیر سوختنم چون که زل زدهست
خورشید تیزچشم تو با ذرهبین به من
بر سینهام گذار سرت را که حس کنم
نازل شدهست سورهای از کفر و دین به من
یاران راستین مرا میدهد نشان
این مارهای سرزده از آستین به من
تا دست من به حلقهی زلفت مزین است
انگار داده است سلیمان نگین به من
محدودهی قلمرو من چین زلف توست
از عرش تا به فرش رسیدهست این به من
جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگتر شود این سرزمین به من
علیرضا بدیع
روشنایی های شهر...برچسب : نویسنده : mtownlightsa بازدید : 42