بودی حالاااا...

ساخت وبلاگ
قراره مثلا پا شم برم بیرون. دلمو صابون زدم گفتم خب خوبه دیگه با مصطفی میرم. اما یهو بهش زنگ زدن که بیا سر کار! یعنی نیومده به ما که دوتایی تو روز تعطیل من یه جا بریم از اول ازدواج فکر کنم به تعداد انگشتهای دست دوتایی برای خرید لباس اینا رفته باشیم! هیچی دیگه منم دست و پام شل شده اما واقعا دلم میخواد پاشم برم. یه کم پول دارم میخوام حتتتتتتتما بریزمش تو شکم فروشنده ها! به ولای علی دلم خنک نمیشه تا این پول تو حسابمه!

روشنایی های شهر...
ما را در سایت روشنایی های شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtownlightsa بازدید : 133 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 2:26