به بهانه ی سالگرد اولین قرار، که میدونم یادت نیست :)))

ساخت وبلاگ

اولین قرار...

به فاصله ی 9 سال، هفت سال از زندگی مشترک ما گذشته...

و تو شنبه دوباره راهی هستی برای جنوب، ولی این بار تازه عروس چهار ماهه رو نمیذاری خونه که بری.

این بار همسر هفت ساله رو میذاری و میری عزیزم.

این بار اون دختر شکننده ی حساس رو، اون گربه ی لوس و گاهی بداخلاق رو نمیذاری.

این بار یه زن محکم رو میذاری تو خونه ت که میدونه چطوری با احساساتش کنار بیاد و چطوری مراقب قلب تو باشه.

این زن دیگه میدونه اگه اتفاقی افتاد، اخم کردن فایده ای نداره، باید بخنده و رد بشه.

چند روزیه که از خاطرات گذشته حرف میزنیم. از اینکه هفت سال گذشت و وارد هشتمین سال همسری رسمی شدیم، و به زودی، که البته اون روز تو راه دوری، شش سالگی زیر یک سقف بودن هم تموم میشه و میرسیم به هفت سالگی شیرین.

چقدر من این عدد هفت رو دوست دارم!

چقدر من متشکرم بابت این هفت سال که چشمهات رو داشته م و دستهات و قلبت رو! و این هفت سالی که امانتدار قلب من بودی. قبلش تب و عاشقی بود، و بعدش هم محبت خالص!

امسال یازدهمین سالیه که تو زندگی منی و نهمین سالیه که تصمیم گرفتم با تو باشم، و هفتمین سالیه که سرمو زیر یه سقف با تو گذاشتم زمین. آرامش این روزها رو با هیچی عوض نمیکنم.

میدونم دوباره روزهای سختی در پیشه، میدونم دوباره باید خیلی روزها رو بدون تو بگذرونم. ولی حالا دیگه همه چی فرق میکنه. دیگه از اون تنهایی و سختی ها نمیترسم. من دیگه همه جا با توام، چه خودت باشی چه نباشی. من توام، تو هم من!

دوستت دارم...

 

 

نوشته شده در سه شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۹ساعت 16:0 توسط فروغGh|

روشنایی های شهر...
ما را در سایت روشنایی های شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtownlightsa بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 22 دی 1399 ساعت: 2:29