بیاید حالا که اینجا دور همیم یه کم براتون تجربه رو کنم. البته این تجربیات فقط ماال خودم نیستا، اطرافمم دیدم.
تو کشور عزیز و گل و بلبل ما، اینکه بگی "با خودش ازدواج می کنم، نه خانواده ش"، حرف مفتی بیش نیست.
نخیر اونجوری چپ چپ به صفحه زل نزنین! آره مشه با خودش ازدواج کرد و تمام رشته های مودت و دوستی خانواده رو برید، اما واقعا این کار درستیه؟ در کنارش آیا تو فرهنگی که خانواده مهمترین نقش رو داره، چه از لحتظ تربیت، چه پشتوانه، چه پارتی و چه موارد دیگه، اصلا عقلانیه که طرف رو از خانواده ش ببریم؟ چه بد چه خوب، ما میریم عضو اون خانواده میشیم (دختر و پسر هم نداره). شما بگو من عمرا با این خانواده رفت و آمد نمی کنم، من ازشون خوشم نمیاد، به همسرتم بگو حق ندارن باهاشون رفت و آمد کنه. اون وقت بشین ببین چطوری زندگیت از هم می پاشه.
اینا از دهن کسی داره میاد بیرون که خیلی اتفاقات رو تجربه کرده تو همین زمینه و بعدها هم تجربه خواهد کرد...
چاره چیه؟ هیچی! تحملشون کنید! در حد امکان تحملشون کنید. اگه نیاز شد جوابشون رو بدید. رفت و آمد رو محدود کنید. اما کاملا قطعش نکنید. کامل قطع کردن رابطه و بزرگ کردن کینه تو دلتون نه تنها فقط به خودتون ضربه می زنه بلکه زندگیتونم خراب می کنه.
روشنایی های شهر...
برچسب : نویسنده : mtownlightsa بازدید : 156